سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یکی بود یکی نبود.


جز خدا هیچی نبود


زیرِ این تاقِ کبود،


نه ستاره


نه سرود.


عموصحرا، تُپُلی


با دو تا لُپِ گُلی


پا و دستش کوچولو


ریش و روحش دوقلو


چپقش خالی و سرد


دلکش دریای درد،


دَرِ باغو بسّه بود


دَمِ باغ نشسّه بود:


اولین دیدگاه را شما بگذارید

 بیاد من...       مناجات


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ